من وقتی باردار بودم جاریم حامله نمیشد منم خیلی مراعات میکردم دلش نشکنه مثلا وقتی میومد خونه مادرشوهرم من از اونجا میرفتم که یه وقتی آه نزنه ولی تو مجلسی جایی منو میدید بعدش بلبشویی به پا بود با اینکه خیلی مواظب بودم کاری نکنم ولی میرفت میگفت از قصد دستشو رو شکمش گذاشته یا کمرشو گرفته خب وقتی رو صندلی یه جا ثابت میشینی ناخودآگاه کمرت یا زیر دلت درد میگیره... همش نفرین میکرد میگفت میخواد منو عذاب بده ولی بخدا من قصدی نداشتم و سعی میکردم جلوش کاری نکنم ولی کلا آدم بد ذات و حسودی بود...بچم بدنیا اومده بود یه روز خونه خواهرشوهرم بودم یکماهه بود بچم گریه کرد بغلش کردم گفتم جانم پسرم همین یک دعوایی درست کرد که نگوووو
حالا خواهر گلم شاید اونم قصدی نداره شما حساس شدی