بچه ها چند وقت پیش شوهرم مادر و پدرشو برد مشهد...من اون تایم وقتم ازاد نبود و نمیتونستم باهاشون برم...منم دیدم خب اون پیرزن و پیرمرد گناه دارند...برن و منم دعا میکنن...
ولی
در ناخوداگاهم داغوووونم...انگار کینه گرفتم از شوهرم که چطور برنامه هاشو جابجا نکرد تا تایمی بشه که منم بتونم برم... از درون دارم میترکم...هر موقع دعوامون میشه اون چند روزی که نبود یادم میاد و قلبم میشکنه...چجوری با خودم کنار بیام؟ میدونم کارم درست بوده که اجازه دادم بره ولی درونم ناراحته!!