2733
2739

دیگه شده دیگه 

به دنیا میارم 

چون خودم سقط کردن رو گناه بزرگ می‌دونم 

لبه ی پرتگاه ایستاده بودم... خسته و ناامید دستانم را باز کردم تا بپرم ... اشک هام سرازیر شده بود قبل اینکه بیفتم بابا مچ دستم را گرفت و گفت کجا میخوای بری ؟ مگه خودت رو بهم نسپردی ؟ وقتی بابا من رو از پرتگاه کشید بالا خودم رو بغلش انداختم و در حالی که گریه میکردم گفتم تروخدا بابا تنهام نذار دیگه نمیتونم ادامه بدم 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

من مامانم اون زمان توی روستا و شرایط سخت بودن خواهرمام بچه سال من اون موقع وجود نداشتم مامانم بچه سه ماهه رو تو شکمش انقد زد بعدش هم برد سقط کرد واقعا دردناکه چطور میتونست با موجودی ک قلبش تشکیل شده همچین کاری بکنه الان اگ سقطش نمیکرد ۱۸ سالش بودو من در آرزوی ی برادر بزرگتر نبودم 

2731
2738

مامانم میخواست من و بده ب زن داییم اون زمان بچه دار نمیشد منم روی پیشونیم ی لکه قرمز بود مامانم میگف زشته و میخواست در قبال ۵ تا النگو من و بده ب زنداییم اما خوشحالم ک عمو جونم نزاشته همچین کاری کنه واقعا یعنی این نوضوع رو فهمیدم داغون شون/:"

آرع حتی من و بیشتر دوسم داره میگ تو رو هیچ وقت شوهر نمیدم‌تو بری من بی همدم میشم اما هنوزم وقتی یادش ...

خب خدا رو شکر فراموش کن بره 

شاید بنده خدا افسردگی داشته.چون اگه دوست نداشت الان معلوم میشد از رفتاراش

خب خدا رو شکر فراموش کن بره  شاید بنده خدا افسردگی داشته.چون اگه دوست نداشت الان معلوم میشد از ...

آره همش کار خانواده پدریم بود چون ک من سومین دختر بودم و همه بش میگفتن فلان کس پسر دار شده و از این خزعبلات

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز