آخه گناه من چیه تو این سن این همه سختی یه طرف
داداش غیرتی مریض هم یه طرف
منو از یه دختر شاد و پر اعتماددب نفس تبدیل کرده به یک دختر ساکت و مظلوم
هیجا اجازه ندارم برم اگه برم کوفتم میکنه زنگ میزنه جلو همه آبروم میبره
بعدم که میام خونه هزارتا حرف بارم میکنه هزار تا کنایه آخرشم پرو پرو تو چشام زل میزنه میگه سرت میبرما
نمیدونم چی مانعم میشه که خودکشی نکنم
هی میگم خوب شوهر کنم راحت شم بعد میگم اگه بدتر بود چی
نه از داداشم میگذرم نه از مامان بابام
همیشه میگفتم خب جوونه یه حرفی میزنه امروز اینقد دلم رو خون کرد که نامرد ترینِ خدا اگه جواب اشکای منو نده
منم دوست دارم مثل همه شاد باشم به تایمی رو بیرون باشم و خوش بگذرونم
به خدا هیچ کاری نکردم تاحالا
تاحالا حتی رل نداشتم
اینقد گوشیمو زیر و رو میکنه
واییی چیکار کنم 🥺