خیلی میترسم،خیلی 🥺 اگه بدونی چه حالیم،استرس
میگیرم ،میدونی همش میگم نکنه تو زندگی رفتم پشیمون
بشم،،چون فهمیده بودم با کسی دوست بود،اصلا بش
نمیومد میگمنکنه تو زندگی این یادم بیاد،بعدش خانوادش
خیلی رفتاراشون ویه سری طرز فکرشون اذیتم میکنه،ساید
یکم از غرورم باسه،اعتراف میکنم غرور اونا رو نمیتونم
تحمل کنم انقدر پسرم پسرم میکردنن،،حالا دوباره برگردم
باز میگم سختی کشیدم جدا شدم،،باز برگردم،باز میگم
من۸ سال باش بودم همه چیز الان اوکی شد کارش
وضع مالیش ،خودشم به اشتباهاتش پی برد شاید
زندگیم خوب بسه،و واقعا اگه بخوام همه کار واسم میکنه
،بدی من اینه از دروغ متنفرم،،تا اینکه باز بت یکی دیگه شروع
کنم🤕اخرش خل میشم