تاپیک قبلمو بخونین.
عصر یه بهونه جور کردم که نمیتونم بیام و شوهرم سرکاره و کسی نیست از این شهر بیارتم اون شهر
شب بابام زنگ زد گفت خودم میام دنبالت...
1 ساعت اومدن و 1 ساعت برگشتن رو به جون خرید اومد دنبالم و 2 ساعتم توی ترافیک بودیم
الان رسیدم
به شوهرم زنگ زدم گفتم خیلی ناراحت و عصبی شد که چرا نموندم و اصلا چرا اومدن دنبالم
مگه ما ازدواج نکردیم
رب ساعت دیگه از سرکار میاد چیکار کنم چی بگم که ناراحتی و عصبانیتش کم شه