فلش بک به تابستون ۸۵ تا ۸۸
روزای گرم تابستونی و بازی های کودکانه منو دوستم ، ذوق واسه باز کردن دوباره خونه عروسکی و چیدن وسیله های بازی که زمستونا مامانم جم می کرد به خاطر درس و مدرسه!
باربی هام و مامان عروسکه که اسمش رویا بود و دختراش و تک پسرش .... خاله شون که اسمش نگین بود و اونم ۳ تا بچه داشت .... مبل های کوچولو.، یخچال کوچولو و ....
پارچه هایی که زمستون جمع کرده بودیم و تابستونا می ریختیم وسط تا واسه عروسکامون لباس بدوزیم 😔
آتاری سگا و بازی خرگوشه و پسرمون سونیک که شبای تابستون تا نیمه شب بازی می کردیم.... پلی استیشنم و بازی کهداخل خیابون های نیویورک بود و وقتی بازی می کردم می رفتم تو خیال و حسرت نیویورک رفتن 🥲
یادمه با دوستم کلی سی دی می خریدیم و هر کدوم رو هزار بار تماشا می کردیم ،باربی، الوین و سنجاب ها ، .....
عاشق ستاره لارا و قطار قطبی بودیم ! شبای تابستون و کانال دیزنی ، شبای تابستون و اهنگ های جاستین بیبر که تازه خواننده شده بود و عر هایی که خاطرش می زدیم
اول تابستون دوتایی سریع می رفتیم کانون پروش فکری اسم می نوشتیم و خب سفال بازی
و کاردستی و نقاشی با گواش و عطری که اون فضا داشت❤
ژیمناستیک که از بچگی کار می کردیم یادمه باشگاه ساعت ۶ و نیم تا ۸ شب بود .... منو دوستم ساعت ۳ از خونه می زدیم بیرون و داخل شهر خودمون دنیا رو کشف می کردیم 🥲 چه جاهایی که نرفتیم خونه خرابه ها و ..... مثلا مثل فیلم های خارجی ماجراجویی می کردیم و ....
یا وقتایی که با اکلیل تاج درست می کردیم و تحت جو فیلم نارنیا دنبال سرزمین های گمشده می کشتیم
حتی دلم به دوست خیالمون سایمون تنگ شده ، سایمون یه پسر خیالی بود که متولد ۹۸ میلادی بود و سال ۲۰۴۰ دانشمند ناسا بود که تونسته بود با ادم فضایی ها دوست شه و از اونا علم سفر به گذشته رو یاد بگیره ، حالا این آقا سایمون میانسال تصمیم داشت از ۲۰۴۰ به گذشته بیاد و منو دوستم و سایمون کوچولو که گذشته خودش بود رو سوار سفینه زمان کنه و علم آینده رو در اختیارمون قرار بده تا ما سال ۲۰۳۰ در اوج جوانی دانشمند های معروفی شیم .... اینقدر می رفتیم تو خیال و داستان می ساختیم که خودمونم باورمون می شد
یه مراسم داشتیم به اسم برده ادم فضایی ها شدن ، می رفتیم حیاط و کلی التماس می کردیم و ادم فضایی ها رو قسم می دادیم که خودتون رو به ما نشون بدید🤣
داستان های هاوایی ! حوض حیاط اب می کردیم و مایو می پوشیدیم و اب پرتقال می خوردیم تو خیالاتمون مثلا وان دایرکشن ، جاستین بیبر یا جوناس برادر میومدن به اون ساحل و ما مثل اسکل ها می خواستیم مخشون بزنیم🤦🏻♀️🥲
تهش هم سر جاستین دعوا می کردیم🤔
آرزوی عروسک پارچه ای ..... فارسی وان که مثل ادمای بزرگسال درگیرش بودم و کسی جمع نمی کرد منو !
کارم به جایی رسیده بود تو اون سن روی پسر ویکتوریا کراش زده بودم !
شما هم بگید از اون سالا❤