هرکار میکنم نمیتونم بهش فکر نکنم دلم میخواست واسه کسی تعریفش کنم ی خوابی ک کلی آرامش داشت آرامشی ک تا حالا تجریش نکردم اول خوابم کلی گریه کردم از این گریه هایی ک نفست بالا نمیاد بعد رفتم حرم امام رضا نذری میدادن تو حرم فقط آرامش بود و آرامش رفتم نذری بگیرم تموم شد ولی من با خادمی ک نذری میداد صحبت می کردم بعد خواست بیسکوییت بده بهم آدما هی ازش میگرفتند نمیتوانست بده من ی تیکه از بیسکوییت رو گاز زد ک کسی نتونه ازش بخوره بعد داد من گفت نصفش کن واسه خودت و اسم شوهرمو گفت بخورین