از تو پنجره یه گربه رو دیدم با بچه گربه هاش پشت بوم خونمون
بعد ۱ ساعت دیدم که داره با خودش می بردشون یه دونه یه دونه
با خودم گفتم همه رو برده دیگه
یهو بعد ۲ ساعت دیدم صدای میو میاد
رفتم پشت بوم دیدم یکیشون توی پلاستیک گیر افتاده بوده و مادره نبرده اونو با خودش
خیلی کوچیکه ، یه سمت پلاستیکه کشیدم راهش باز شد
ولی مادره نیومده هنوز
چی کار کنم حالاااا ، نمیره تو گرما
چی کارش کنم ، گناه داره ، می ترسم بهش دست بزنم من از گربه ها می ترسم