اول بگم ک خداروشکر اگ تو زندگیم مشکل دارم سختی دارم غم و غصه دارم اما در عوضش ی همسر دلسوز و مهربون دارم ک خیلی عاشقمه و عاشقشم و تا حالا بالاتر و بهتر از گل بهمنگفته .خیلی احتراممو داره .احترام خودم خانوادم از همه بیشتر ...همیشه همراهمه کنارمه پشتمه..قربون صدقم میره. بخدا ی لحظه حس کنه حالم خوب نیس انقد گرفته میشه ک نگین. همین الانم قبل خواب بهمگفت تو همه کسمی.وجودم فقط تویی خانومم..خلاصه بگم ک خیییلی عاشق همیم خداروشکر علی الخصوص شوهرم نسبت ب من ....)اما مشکل اصلی
مشکل اصلی اینه ک حالا ب هر دلیلی بردار شوهرم طلاق گرفته چن وقتیه..الان دوماه تمامه ک اومده خونه ما...متولد۷۲...و من واااااااقعا موذب هستم خیلی اذیتم..خسته شدم واقعا ...ی بچه شیرخوار ۵۱روزه هم دارم .اومده اینجا کار کنه ما تهران هستیم. و شوهرمم میدونه ک من خیلی اذیتم. تا الان بخاطر شوهرم چیزی نگفتم اما دیگه واقعا کم آوردم ب شوهرم گفتم خیلی معذرت میخوام اما بخدا من دیگه نمیتونم تحمل کنم واقعا اذیتم همش لباس کاملا پوشیده .همش توی اتاق..همش غذاهای مختلف..اصن شاید من بخوام تو خونم راحت باشم شاید بخوابم غذای ظهرمو شب بخورم و هزار شاید دیگه اما با وجود ....نمیتونم..شوهرم خیلی ناراحت شد. گفت من معذرت میخوام میدونم اذیتی بخدا درکت میکنم. اما توهم منو درک کن منکه نمیتونم بگم داداش از خونم برو یا چیزی دبگه بگم .یکم تحمل کنی میره..اما بچه ها بخدا شوهرم برا دلخوشی من این جوری گفت میدونم ک حالا حالا نمیره 😔😔.شوهرمم نمیدونه چیکار کنه دلم براش میسوزه بخدا...توروخدا نگین خونه داداششه و این حرفا...من اگ ی هفته اصن دوهفته میموند میگفتم باشه اما بخدا الان دوماهه ک اینجاس فردا میره تو سه ماه....بگید چیکار کنم ک متوجه بشم اذیتم لطفا راهنماییم کنید توروخدا.
از طرفی برا شوهرمم ناراحتم 😔😔😔