امروز سالگرد عقدمون بود من دیشب براش عطر خریده بودم. از سرکار که اومد با روی خوش به استقبالش رفتم. ولی اون با اخم جوابمو داد. گذاشتم به پای اینکه شاید خسته س. رفتم چای ریختم باهاش صحبت کردم اصلا بهم محل نمیداد. همش میخواستم سرصحبت و باز کنم که سالگرد عقدمون و عطرو بهش بدم. آخر ازش پرسیدم فردا چه برنامه ای داری؟ گفت هیچی. چطور مگه؟
گفتم همینجوری پرسیدم.
دیگه باهاش حرف نزدم دیدم یهو گفت میدونم واسه چی ناراحتی؟ فردا رو بهم مرخصی ندادن.
یعنی میدونست سالگرد ازدواجمون و از قصد خودشو زد به اون راه.
دو هفته پیش هم برای روز کارگر براش گل خریدم. وبهم گفت واسه روز حمالی برام گل خریدی
صبح عطرو دادم بهش گفتم سالگرد عقدمون مبارک
گفت این چیه یه گلی چیزی میدادی.
واقعا دلم شکست 😭😭😭
از دست خودم شاکیم چرا انقد خرم و بهش خوبی میکنم چراااا😭