سلام، ۳ ساله ازدواج کردم و۳۰ سالمه ، دختر تحصیلکرده ای هستم از لحاظ خانواده هم جایگاه خوبی دارم
همسر آدم سالم و باوجدان و درستیه امااااااا..... از فردای روز عروسی متوجه شدم همسرم نه تنها بیکار هست بلکه جاه طلب هم هست.. هر شغلی رو قبول
نمیکرد برای کار کردن
قلبم به درد میاد اینارو مینویسم
هرروز خونمون جنگ و جدال بود که برو سرکار اما اون میگفت کو کار !!! خدای من حسرت اینو داشتم که غروب بشه به انتظار اومدن شوهرم از سرکار چایی دم کنم و میوه اماده کنم و..😭😭😭
اما برعکسش هروقت از خواب بیدار میشدم میدیدم شوهرم کنارم خوابه مغزم شروع میکرد به ترکیدن!!! هرررر روز تو خونه جنگ و دعوا داشتم اما اون اصلا به خودش نمیومد میگفت خب تو کار معرفی کن برم....😭😭
خودش سعی میکرد توی کارای خونه کمکم کنه اما من بدتر عصبی تر میشدم ....
توی این ۳ سال تمام هزینه های زندگی رو خودم و خانوادم دادیم
افسرده شدم حتی از افسردگی مقطع دکتری رشتم رو هم ول کردم و خونه نشین شدم
تمام پس اندازامو دادم و خرج شد ....
هرکس خونمون میومد فکر میکرد واقعا مرغه بی دردیم و همسرم برام سمگ تموم میزاره غافل از اینکه حتی همون چایی رو هم که میخورن مادرم خریده ...
خانوادش پرجمعیت بودن و همسرم توقع داشت اگر خانواده خودم رو دعوت میکنم یک سب در هفته هم خانواده اونم دعوت کنم ... اما من ناراحت میشدم میگفتم شما خانوادتون ۲۵ نفر هستن و تمام هزینه های اونارو خانواده من باید بدن چرا باید هردفعه حداقل ۲-۳ میلیون از خانوادم بگیرم که هزینه های فامیلای تورو بدم!!!!! اما همیرم میگفت تو بین خانواده ها فرق میزاری...
بچه ها همسر من الان دوماهه که با عموم کار میکنه ولی خب برام سرافکندگی داره چون همه فکر میکنن که من چقدر بدبخت شدم که شوهرم شغلی نداره و عموم قبول کرده که شوهرم بره مغازش وایسه درامدش الان ماهی حدود بیست میلیون هست اما من هیچ آینده ای توی این زندگی نمیبینم و میدونم که همسرم این کار رو هم بعد از یک مدت کنار میزاره و بهانه میاره....
خانواده به هییییچ وجه حامی هم نداره و فقط دوست دارم بیان بخورن و برن و هییچ وقت حتی نپرسیدن برجی ۸ میلیون رو از کجا میاری اجاره میده
بچه هم ندارم
میخوام جدا بشم
شما جای من بودید واقعا چیکار میکردید ممنون میشم راهنماییم کنید