خیلی وقت بود نرفته بودم تو فکرش
از گریه هام شاید چن سالی میگذشت
ولی چن روز پیش مادر و خواهرشو دیدم
دیروز خوابشو دیدم با چنتا بچش و زنش اومده بودن خونه پدرم و همین جایی که من تا الان داشتم گریه میکردم💔 دراز کشیده بود
حتی نگاش هم نکردم و داد زدم برو بیرون نمیخام ببینمت
از وقتی بیدار شدم حالم خرابه
دیشبو خوابم نبرد الانم دارم گریع میکنم 😭
هف سال گذشته ولی چرا فراموش نمیشه 😭💔
شده بوداا چرا پس دوباره یادم اومد 💔
تازه یهویی وسط گریه هام فهمیدم امروز پنجمین سالگرد عقدمه
خدایی شما بگین گریه نداره؟؟؟؟؟؟