سلام نمیدونم از کجا شروع کنم حالم خیلی بده..از طرف خانواده..به شدت تو فشارم ،حالم از همشون بهم میخوره..دیگه نمیتونم تحملشون کنم میخوام هر جوری شده از دستشون ناراحت بشم..یعنی دیگه باید یه فکری برا خودم بکنم..دیگه جایی تو خونمون برا من نیست 🙂💔ما الان چهار تا بچه ایم..که رسیدگی بهمون الان براشون سخته..با این شرایط ،مامانم بازم حامله است ،من فقط دو سال به کنکورم مونده او اینا اصلا به هیچی اهمیت نمیدن..از نظر سطح آگاهی برا تربیت فرزندهم صفرا.. اینجوری بگم که بابام داداشه3 سالم رو جوری زد که چشاش خون افتاده بود..💔از نظر ذهنی سالم نیستن ..حالم ازشون بهم میخوره نمیدونم چطوری خودمو راحت کنم..خدا شاهده آنقدر به خودکشی فکر کردم که از خودم میترسم برم حموم...بابا سر چیزای بیخود منو داداش کوچیکه ترم رو میزنم ولی به وسطیه کاری نداره..به شدت فرق میزارن بینمون..جوری که نمیتونم توصیف کنم...الآنم داشتم میرفتم برا خودم غذا گرم کنم دستم خورد لیوان افتاده شکست بابام جوری از گردنم زده که خشک شده گردنم.. دیگه نمیتونم .. بگین چیکار کنم.. خیلی به خودم تلقین کردم که چیزی نیست.. عیب نداره..ولی دیگه نمیتونم با کمبود اعتماد به نفسم کنار بیام..از موقعی که یادمه تو سن حساس درسی بودم داداش بزرگم دنیا اومد..بعدشم حدود 7سال بعد داداش کوچیکم..الآنم مامانم بازم حامله است و شرایط واسه منی که بچه اولا داره هر روز سخت تر میشه.. هیچ امیدی به خانوادم از نظر حمایت مالی برای کنکور ندارم..دیگه خسته شدم.. هر چی بیشتر میگذره سر چیزای بیخود هر روز بیشتر کتک می‌خورم..،به شدت محدودم..اصلا نمیزارن بیرون دربیارم..حتی تا سر کوچه نمیدونم اگه مدرسه نبود چطور میخواستم رنگ آفتاب رو ببینم..با اینکه هیچ کاری نکردم کسی بهم اعتماد نداره..از بابام متنفرم.. دلم میخواد فقط بمیرم..هر چند برا اون دنیامم هیچی ندارم ولی از این نکبتیا..او این کثافتی که توش هستم خیلی بهتره
درس بخون خودتو نجات بده
درکت میکنم ولی باید ادامه بدی و خودتو نجات بدی
این روزام میگذره
دهن آدم صاف میشه ولی میگذره
همه ی آدما یه روزایی این احساس ها رو گذروندن
سعی کن به آیندت فکر کنی
اگه کتابخانه مدرستون کتاب استاد عشق رو داره حتما بخون
یوقتا داستان زندگی بعضی آدما میتونه برای ما الهام بخش باشه
عزیزدلم چقدر شرایط سختی داری درکت میکنم خیلی ناراحت کنندس.اما همیشه همه خانواده ها حامی نیستن متاسفانه ولی دلیل این نمیشه به خاطر اونا تو زندگیت و خراب کنی و نتونی خودت و نجات بدی.درسته الان تمرکز کردن روی درست سخته ولی تا میتونی به خودت سخت بگیر درست و خوب بخونی یه شهر دیگه سراسری قبول بشی بری از پیششون . اگر شرایطش و داری یه هنری حرفه ای چیزی یاد بگیر بعد اتمام درست به دردت میخوره حتما حتما زبان بخون خلاصه که خودت و قوی کن و رو پای خودت وایستا تا بتونی زندگی خوبی برای خودت بسازی
درس خوندن کلاس میخواد،پول میخواد،حمایت میخواد 🙂💔از کجا بیارم..اینا پول تو جیبی هم به من به زور میدن..کتاب تست..همه اینا پوله..اصلا دانشگاه دراومدم این نکبتیا نمیزارن برم یه شهر دیگه..بازم باید هر روز تحملشون کنم
کتاب تست رو پی دی افشو دانلود کن
برای شهر دیگه هم به اجازشون احتیاجی نداری
سعی کن یه رتبه درست حسابی دربیای
که بتونی مشاوره بدی یه مقدار از اون برای هزینه خورد و خوراک درمیاد
یا مینونی بشینی و به خاطر شرایط نخونی و پسفردا همین پدر به زور شوهرت بده و بری تو یه بدبختی جدید
خیلی متاسفم که این چیزها را می شنونم. خیلی از ماها دوره بچگی درخشانی نداشتیم اما کوتاه نمی آمدیم از تلاش نا امید هم نمی شدیم .
اما باید بدونی کتک زدن شما علتش بی اعصابی آنهاست نه اینکه شما مشکل داری یا بی عرضه ای. شاید با درس خوندن و دانشگاه دولتی قبولی شدن راهی برات باز بشه. پدر من هم خیلی بد اخلاق بود و کلا به سختی و با بدبختی دیپلم گرفتم و هیچ کلاس خصوصی و کنکوری من نرفتم خودم خواندم . یادمه یه کلاس زبان گرامر دبیرستان برای ما برگزار کرد فقط همان بود . خودم تست کار می کردم بخصوص تست های سازمان سنجش را خوب می خوندم. لیسانس انگلیسی قبول شدم.
خودمو کشتم که بزارن برم کلاس زبان ولی اصلا هیشکی بهم اهمیت نداد.. دیگه بریدم..چرا هیشکی نمیفهمه؟حس یه اشغال رو توی خونمون دارم.. کی من براش من مهم.. دیگه نمیتونم.. بسه دیگه نمیشه.. از اول بچگیم نشده الان بشه؟
خیلی ممنون از حرفاتون کلی آروم شدم....خیلی خوشحالم که درکم میکنین،کاش آنقدر ضعیف واحساسی نبودم ،گریم نمی‌گرفت...کاش کلا دختر نبودم،اینام پسر میخواستن،از اول اشتباهی بودم🙂
ارسال نظر شما
