من یه خاله دارم که یه سال و خورده ای ازم بزرگتره،5سالش که بود پدر بزرگم فوت کرد از همون وقت بابام دیگه احازه نمیداد زیاد سمتش برم یا تو بغلش بشینم،کم کم رابطه مون سرد شد،بابام مرد فوق العااااده مهربونیه،من عاشقانه دوسش دارم،از هیچ نظری هم برامون کم نذاشته ،اما محبت زبونی و اینا هیچ وقت ندیدم ازش،یعنی حتی عیدا به هم دستم نمیدیم،من خیییلیییی از این موضوع ناراحتم و همیشه میترسم خدایی نکرده بعد ها برام بشه حسرت،فردا بابام داره میره کربلا،واقعا دلم میخواد برم بغلش کنم و یه دل سیرررر ببوسمش