.من از حاشیه و داستان و تنش فراری ام ...نمی خواهم دوباره یک داستان درست بشه ...کل زندگیم تو این ۳۷ سال داستان بوده ...خواهر خسته شدم ...بعضی وقتها هاج و واج می مونم ...همه اش سختی ..همه اش غصه ..همه اش دربه دری ...چقدر خودم رو نگهدارم ...از خانواده خودم خوردم ..از شوهرم خوردم ..از خانواده شوهرم خوردم...از دوست خوردم ..از فامیل خوردم ..از غریبه ضربه خوردم
میگم به نظرت باید چه کار کنم تا زندگیم بیفته رو همان روال کج دار و مریز ی که قبلا داشت و این همه تنش و داستان و اتفاقات شوکه کننده از زندگیم برند بیرون