سلام بچه ها
من۲۰ سالمه و دانشجوام. قدبلند و لاغرم و قیافه بدی ندارم
یه رشته خوب توی دانشگاه خیلی خوب میخونم و موقعیت اجتماعی مناسبی دارم.چند وقت پیش یه خواستگار ۳۴ ساله داشتم که چون موقعیت اجتماعی خیییلی خوبی داشت و پدرش دوست پدرم بود رو دیدم و چون اولین بار بود که دیدمش واقعا جا خوردم.
موهاش ریخته بود چاق و قد کوتاه بود و چشمای ریز با عینک ته استکانی شماره بالا داشت. اما بخاطر بابام دیگه باهم نشستیم حرف زدیم.
بشدت بی علاقه بودم و جوابای تک کلمه بهش میدادم و سرد بودم اما این اقا با پررو تمام کل هیکلمو داشت با چشماش میخورد.
یکم که گذشت دید انقد سردم یهو خندید که سر شوخیو وا کنه گفت خیلی لاغری. میتونی بچه های منو سال دیگه بدنیا بیاری شیر بدی دیگه؟
وقتی اینو گفت جا خوردم همیتجور نگاهش میکردم.
گفتم چه بچه ای من هنوز سنم کمه و بعدا
گفت من سنم بالارفته میخوام زنم برام بچه بیاره
حس میکردم داره به ماشین جوجه کشی نگاه میکنه وای بچه ها حالم از خودم بهم خورده ینی
ریخت و قیافشو که دیدم فکر میکردم ینی انقد اوضاعم بده که همچین آدمی نهایتا منو بخواد؟
حس میکنم تا ابد قراره تنها باشم