مادر من بدترین مادر دنیاست..... می دانید! آخر او هیچ وقت کارهایی را که مادران فداکار و مهربان انجام می دهند انجام نداده است. مثلا هیچ وقت نشده که باقیمانده غذای مرا بخورد یا لقمه دهنی مرا به دهانش بگذارد. او هیچ وقت به خاطر خراب کردن امتحاناتم برای من زار زار گریه نکرده یا مثلا برای اینکه غذایم را تمام کنم بشقاب به دست دنبال من دور خانه راه نیفتاده است. به نظرم او اصلا من را دوست نداشته باشد چون او هیچ گاه فقط برای من بستنی نمی خرد و همیشه همراه من بستنی می خورد و بستنی خوردن من را هم تماشا می کند. یا مثلا وقتی من بازی کرده ام به کناری نیستاده و برایم کف نزده او همیشه خودش همراه من در بازیها شرکت می کند. به نظرم مادرم اصلا شبیه مادران مهربان و ایثارگر داستانها نیست، مادران فدارکار قصه ها کمی چاق هستند اما او همیشه مواظب سلامتی و هیکل خودش هم هست . مثلا هیچ وقت با موهای ژولیده و لباسهای کثیف و نامرتب به تمیز کردن خانه و غذا پختن برای من نپرداخته. گاه گاهی او بسیار از من زیباتر بوده! او به جای بوی پیاز داغ همیشه بوی خوب می دهد. هیچ وقت نشده که مادر من به خاطر نبودن من به مهمانی یا گردش نرود یا بدون من اصلا به او خوش بگذرد. هیچ وقت کارهایی را که دوست دارد کنار نگذاشته تا فقط به کارهای من و زندگی من برسد. اصلا او کارهایی را که مادر بزرگها می گویند انجام نمی دهد. هیچ وقت نشده که به من نصیحت کند و ساعتها به من بگوید چه کار کنم و چه کار نکنم. او همیشه با من حرف می زند و آن کاری را که درست است انجام می دهد. او هیچ وقت خودش به تنهایی کارهای خانه را انجام نمی دهد تا من خسته نشوم بلکه همیشه از من کمک می گیرد و مرا به کار می کشد. او صبح به صبح مهربانانه اتاق را مرتب نمی کند و انجام دادن کارهای مرا به عهده نمی گیرد. او همیشه دلش را به بافتن موهای من یا درست کردن غذای مورد علاقه ام خوش نمی کند گاهی به علاقه خودش و دیگران هم توجه می کند و برای خودش کتاب می خواند. اصلا او هر کاری را که دلش می خواهد انجام می دهد شاید یادش رفته که مادر است و مادران نباید کارهای مورد علاقه شان را انجام دهند. ولی در هر حال که مادر من اینطوری است. ولی یک چیز را می دانید؟ مادر من مادریست که مرا از مادر شدن نمی ترساند. حالا خوب می دانم که می شود هم مادر باشم و هم زندگی خودم را از دست ندهم . مادر بشوم و هویت انسانی خودم را به کناری نگذارم. می دانم که لزومی ندارد برای مادر بودن دچار خود فراموشی شوم و ادامه زندگی خودم را در زندگی فرزندانم جستجو کنم. حالا می دانم که هم می شود خودم باشم و هم یک مادر حتی یک مادر خوب! و شاید بتوان گفت: بهترین مادر دنیا....!
تو سیگارو خاموش کن تا بگم ...
چه طور میشه با گریه هم دود شد...
چه طور میشه با خنده هم زخم خورد....
چه طور میشه با عشق نابـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود شد....