سلام...مشکلم رو تو تاپیکهای قبلی توضیح دادم...
الان حدود ۴ ماه میشه که خونه ی پدریم هستم ، تقریباً همه ی همکارا مشکلمون رو فهمیدن و زندگیم افتاده سر زبون ها...
دلم خیلی گرفته ، گناه من چی بود که این بلا سرم اومد..
دیگه مطمئن شدم این زندگی ادامه نداره و به فکر ادامه تحصیل تو مقطع دکترا هستم ولی اینکه همه ی همکارا چه تلفنی و چه حضوری زندگی من رو آنالیز می کنن خسته شدم...موندم چطور کنار بیام.