هشت ساله ازدواج کردم اوایلش ک سرباز بود عروسی ک کردیم همش میرفت شرکت به یبهونه میومد بیرون کار ازاد داره ی روز هست دوروز نیست بده کاری خونه اجار عقب افتادن اجاره خونه و خیلی چیزای دیگه البته تو همهداین ها بازم به من پول میده دیشب تفریح بودیم خیلی زحمت کشید کباب و اینا و خرید رفتم با ابجیام خیلی خوش گذشت برگشتیم خونه مادرم بخوابیم یهو بهش گفتم چرا تو کار درست حسابی نمیری من هرچی دلم میخواد بخرم و اینا گفت باشه فردا حرف میزنیم اما من کوتاه نیومدم اونم سرش از گوشی در نیاورد کلی دعوامون شد گفت پاشو تا بریم خونه من هم با غر عر و سرو صدا بلند شدم داداشم اومد ی دفه از گوره در رفتم ی جوری زشت بازی در اوردم جلک دامادمون و داداشم و ابجیام ک نگو اونم رفت من موندم خونه مادرم اما الان واقعا از کار زشتی ک کردم پشیمونم نمیدومم چجوری بهش پیام بدم ک بیاد دنبالم پرو هم نشه