یه بار شب بود از خواب بیدار شدم رفتم بیرون دیدم مادرم رو سکو نشسته نگام کرد منم رفتم دسشویی و برگشتم باز اونجا بود گفت برو تو الان میام رفتم خونه دیدم مامانم تو رختخوابشه. یه بار هم بچه بودم رفتن سر زمینی دیدم سه نفر سیاه پوش تو زمین وایسادن و من رو نگاه میکنن منم فرار کردم