پدره بهش گفت تو که می دونی فامیلامون چطوری آن ابرمو بردی و نگفتی بابايي چطور می تونه سرشو بگیره بالا نگفتی بابايي چطوری غرورشو له کردی
من بغضم گرفت چ برسه با دختره
دختره گفت به خدا من بی تخصیر بودم یکی بذور این کار رو کرد
پدرش گفت بگو اون حرم لقمه. رو اگه نگی پلیس میاد ما تو بیمارستان وقتی چنین موردی میاد به پلیس خبر می دیم آمدن گفتن بگو راحت باشه حداقل باهم ازدواج کنید این که گفت گریه ده برابر شد
خواهر آمده بود با مادرش هي می گفت بگو اون بی ناموس رو منم خیلی عصبی شدم گفتم تو این چند ماه ندیدید شکمش باد کرد کور بودید دختر ساکت شد دختر نگا به دامادش ن کرد گفت پدر بچه اون