امضاش خوده خوده منه. نوع پوشش بهم تحمیل شد. عقد بهم تحمیل شد. حنا بندون بهم تحمیل شد. عروسی بهم تحمیل شد. قول داد با درس خوندم مخالفت نکنه همین ک اومدیم زیر ی سقف گفت نمیشه. . من تنها میزاشت میرفت ماموریت فکر نمیکرد تنهایی منو داغون میکنه. زایمان کردم بعد ی ماه بدون شیرینی و هدیه و ی دسته گل اومد سر ی شربت کولیک گفت تو بچه داری بلد نیستی بده بچمو ببرم. تو اوایل کرونا ک همه وحشت داشتن از کرونادخترم ب دنیا اومد مادرم بیچاره هزار تا مرص ب جونشه با جون و دل پا ب پام وایساد هر کی تو بیماریتان مامانمو میدید میگفت تو با ای حالت ایتجا چ میکنی مادرشوهرم نیومد. بعد ک گله شو کردم گف دوس نداتشم بیام.و.....