خستم از جماعت زندهکش مردهپرست! اما برای رفتن بلیطی گران تر از ماندن نیاز است. گاهی آنان که می مانند،بلیط و پای رفتن نداشتند؛ وگرنه می رفتند.آقای قاضی ما یه بیماری مادر زادیه لاعلاج داریم : به هرکی می رسیم فکر می کنیم آدمه :) ما بد نبودیم ، بلد بودیم دنیا مارو نمیخورد! ما تُنگ بودیم ، اگه دریا بودیم که ماهیمون نمی مُرد!نزا توی دلت سَردی بشینه ،گُل من | نزا اَشکاتو هر کی ببینه ،گُل من | نزا اینا واست نقش بازی کنن ،گُل من | نزا دنیاتو نقاشی کنن ،کُل شهر میگن قلب استخون ندارع، پَ اینا چیه توش میشکنه?? واقعیت این نیس که تو داستان میگن/ واقعیت تو ایران و کوچست واقعیت این نیس که واست از هوای بهشت میگن/ واقعیت همین زندگی پوچست
در خاطرات نیل آرمسترانگ نوشته بود::من آدم حساسی نیستم.وقتی خانه والدینم را ترک کردم گریه نکردم،وقتی گربه ام مرد گریه نکردم،وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم،و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم..اما وقتی از روی ماه یه زمین نگاه کردم،بغضم گرفت.با تردید با پرچمی که بنا بود روی ماه نصب کنم بازی کردم..،از آن فاصله رنگ و نژاد و ملیتی نبود..ما بودیم و یک خانه گرد آبی...با خود گفتم انسان ها برای چه می جنگند..؟شصت دستم را به سمت زمین گرفتم و تمام دارایی ام و کره زمین با آن عظمت پشت شصتم پنهان شد و من اشک ریختم...||||بخوان که زن از رنج هایش قوی تر است🌿🗽🤍.