این مرد رسماً فکر میکنه من کنیزشم! دم عیده هیچ کمکی نمیکنه. خودمم مریضم الان یک هفتست بدن درد و سردرد و سرفه امونمو بریده. میبینه حالم بده میبینه بدنم ضعیفه ی لیوان آب دستم نمیده. فقط واسه تظاهر جلوی بقیه که یعنی بگه من به فکر زنمم الکی هی میگه خانم به خودت برس!! خانم قرص بخور! ولی وقتی تو خونه تنهاییم هی غر میزنه که خونه کثیفه ، غذا آماده نیست و ... یا مثلا بچه میره میگه بابا درسامو باهام کار کن الکی ی ایرادی از بچه میگیره و باهاش دعوا میکنه تا صدای منو در بیاره و بگه اصن من بلد نیستم تو که بهتر بلدی خودت باهاش کار کن! خیلی مارموزه.
من خودم وشوهرم اصفهانی هستیم .زمانی که اصفهان بودیم بااین که دوروبرمون شلوغ بود ولی کلی با همکاران شوهرم دوره داشتیم.یادش به خیر.اومدیم تهران .واقعا تنها شدیم
اخی عزیزم چ سخته اینجوری من ک دلم چهار تا ادم پایه و با حال میخواد برا رفت و امد
اینجا هم بازم شوهرم دوستای دوره لیسانسش رو پیدا کرده و دوره دارن.ولی تو تهران اصلا روابط یه جورایی غیر عادیه.فک کن مثلاً دو تا خانمن،کاری به شوهراشون ندارن و تو دوره هستن.دو تا آقان،خانمهاشون بیشتر وقتها خارجن،خیلی غیر عادی.خوشم نمیاد از رفت و آمد باهاشون.
اره این بخواد به من میگه پاشو آب بیار! حتی اگه نزدیک آب سردکن باشه باز دوست داره دستور بده میگه زن ن ...
شوهرت زبونش درازه حداقل شوهر من یکم خودشو لوس میکنه
به کاکتوس که زیاد آب بدی، خراب میشه؛ حکایت محبت کردن به یهسری از آدمای زندگیمونه :) این که عوض شدی ترس منه شدی بازی دست همه ..میزاری میری بی من .توکه میدونی سخته غمت .از تو دیگه چی سهم منه؟