سلام دوستان
نمیدونم از کجا شروع کنم شوهر مک مرد خوبیه اخلاقش کارش درامدش همه چیش خوبه تنها ایرادی ک داره اینه که ی رفیق داره خیلی بهش وابسته ست از دوران عقد همینجور بود اونو ب من ترجیح میده بیشتر دوس داره بااون باشه حتی حرم اینام بااون میره
همه شاهد هستن ک چقد باهاش میپره مادرشوهرم میگن ک ما ک رورمون نرسید مگر تو ی کاریش کنی دست برداره از رفیقش.....
خلاصه کنم اینقد بامادرشوهرم دردو دد کردم اینقد گفتم ک محمدجواد اصلا ب ما اهمیت نمیده و فلان و اینا میگ تو اسمت سنگینه میخام اسمتو عوض کنم بلکه زندگیتون اروم شه.....
من سکوت.......
اخه یکی نیس بهشون بگ پسرشما رفیق بازه ب اسم من چیکار دارین.....
اگر دوباره بهم گفت جوابشو چی بدم؟؟؟؟