منم دلم نمیاد به شوهرم بگم وقتایی ک حالم خیلی بده سریع اشکم درمیاد همش میرم تو خودم متوجه میشه خیلی دلداریم میده من نمیتونم جلو گریمو بگیرم(تو این مسئله فقط) یعنی با احساس پریودی فوری اشکم مث ابر بهار میباره ماه پیش رفتیم دکتر تو مطب جا نبود جلومونم خیلیا بودن شوهرم گفت بریم دم مطب تو ماشین تا یساعت دیگه من تو راه حس کردم پری شدم همون لحظه بلافاصله واکنشای عصبیم شروع شد اول ساکت بعد اخم عصبانیت نشستیم شوهرم متوجه شد اول حرف زد هیچی جواب ندادم ساکت شد بغض کرده بودم انگار یکی دوتا دستشو گذاشته بود رو گلومو با تموم زورش فشار میداد داشتم جون میدادم و از شدت عصبانتیت و خشمو سردرگرمیو ناامیدی اشکم نمیومد شوهرم دستمو گرفت گفت چرا جواب نمیدی دقیقا مث ی مرده بی حس گفت انشالله ماه بعد وای این ماه بعدو ک گفت انگار یه دبه اب جوش ریختن تو صورتم حس میکردم قلبم ب جا خون داره اسید پمپاژ میکنه جملش تموم نشد بغضم ترکید( من از زمان ناراحتی تا وقتی ک گریم هق هق میشه ی پروسه رو طی میکنم اول اشک تو چشام جمع میشه بعد اروم اشکام میریزه بعد صدام بلند میشه و کم کم هق هق)ولی اونروز تو اون فاصله پایین اومدن اشکو هق هقم یه ثانیه ام نبود دیگه رسما از ته دلم زارررر میزدم ب خودمو زمینو زمان فوهش میدادم ب شوهرم گفتم ساکت شو دیگ نمیخوام حرف بزنی دلداریم بدی بدبختی همون روز هرکیو میدیم زن مرد پیر جوون یکی ی دونه بچه دستشون بوود