2777
2789

سلام

من سه ماهه که خونه مادرشوهرم نرفتم،ازشون دلخور شدم و به هرکسی هم که گفتم ،گفتن کارش بد بوده

نباید اینکارو میکرد،بماند که از قبل ها هم دلم ازشون خون بود به خاطر بی احترامیاشون،سه ماه پیش تصمیم گرفتم که دیگه نرم و نرفتمم،مادر شوهرم خیلی خیلی مغروره ولی امروز در کمال ناباوری من ،بهو زنگ زد و منو برای ۵شنبه یه مهمونی دعوت کرد ،خونه داداشش

فقط یه احوالپرسی ساده کردیم،بعد منو دعوت کرد و خداحافظ و البته حال دخترمم پرسید

حالا موندم نرم یا اینکه برم و قضیه رو بیش از این کش ندم

با دوستم مشورت کردم،گفت یکم دیر تر برو و سنگین باش ولی حتما برو حالا که بعد از سه ماه خود مادرشوهرت زنگ زده

و کشش نده

گفتم بیام با شماها هم مشورت کنم

چیکار کنم

اینم بگم تا حالا هرمراسم و دعوتی داشتن،من رفتم

اگه اینو نرم،بار اولمه که نرفتم مجلسشون

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

نمیدونم والله حتما مجبور شده دیگه چون مهمونی خونه داداشش بود

عزیزانی که قصد دارن باردار بشن تاپیک منو در مورد بچه دارشدن بخونید لطفا همون که نوشتم یه چز خیلی مهم اونو بخونید تا میتونید عمل کنی. بهش ان شاءالله خدا بهتون فرزندانی سالم و صالح ببخشه 
نمیدونم والله حتما مجبور شده دیگه چون مهمونی خونه داداشش بود


آره

مادر شوهرم بسیاااار با سیاسته

دوستم گفت میتونسته به شوهرت زنگ بزنه و بگه

منم گفتم تو غافلی از سیاستش

مادرشوهرم اینجوریه که  به روی خودش نمیاره که من ناراحتم ازش

به خیال خودش کار بدی نکرده

همیشه به خودم زنگ میزده دعوتم میکرده

اینبارم خیلی عادی برخورد کرده

اینم بگم که طفلی جاریم زندگیشو ول کرد رفت

الان اگه فامیلشون بفهمن منم قهر کردم،براشون خیلی زشته

چون میگم من اگه نرم ،اولین باره که نرفتم

و خیلی خیطه


سمیه نرو باور کن بخاطر داداشش ک جلو بقیه زشت نشه تو رو دعوت کرده چرا قبل تر زنگ نزد


دل خودمم اصلا نمیخاد ببینتش

ولی کلا خودم آدمی هستم که قطع رابطه رو نمیپسندم

فقط میخام بفهمن چه طوری رفتار کنن

یکم به خودشون بیان

گفتم اگه این مجلسم برم،محاله خونه خودشون برم تا دعوتم کنن

میگم بیام این مجلس رو برم،دیر برم ،زودم پاشم بیام

ولی رفتارای دیگمو عوض کنم

مثلا بدون دعوت دیگه خونشون نرم

اگه کاری داشتن،زود خودمو وسط نندازم

خلاصه هر چی که قبلا بودم،الان نباشم



با دوستت موافقم. بالاخره ک میری ولی بهتره الان ک خودش دعوت کرده بری.احترامتو بزار، زیادم گرم نگیر

آره

راست میگین

الان که خودش زنگ زده،برم

عزتم به جا تره

ممنوم

الانه هم بابت داداشش زنگ زده نه اشتی

بیشتر برا آبروش زنگ زده

ولی من باید به ف.ا. ل نیک بگیرم

با غرور و شناختی که من از مادر شوهرم دارم

اینم قدم بزرگی بوده

نرو.حتما دلیل محکمی داشتی ک قهر بودی نرو


دلیل که فراوون بود

اگه بخام بنویسم که چه کارا باهام کرده،کتابی میشه برا خودش

الان که بر میگردم عقب و گذشتمو نگاه میکنم،از خودم بدم میاد که چرا اینقدر خودمو نادیده گرفتم و فقط به حفظ رابطه پایبند بودم

اگه به عقل الانم بود باید ۹سال پیش قطع رابطه میکردم

ولی میگم،خودم آدم این نیستم که قطع رابطه رو خوب بدونم

ولی حداقل میتونستم رفتارمو عوض کنم و بعد از هر بی احترامیشون،مثل قبل نباشم براشون

کاری که الان تصمیمش رو دارم

میدونین،میترسم برا شش ماهه دیگه،یا اصلا همین عید نوروز،شوهرم مجبورم کنه باهاش برم خونه مادرشوهرم

منم نمیخام زندگیم الکی تلخ بشه

چون آدم لجبازیم و کسی نمیتونه بهم زور بگه

حتی شده برم خونه بابام،نمیزارم به زور منو جایی ببره

پس تهش میشه جنگ اعصاب برا خودم و دخترم



ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   my_00  |  1 روز پیش
توسط   nnnnop  |  9 ساعت پیش
داغ ترین های تاپیک های امروز