امروز رفته بودم خونه نامزدم اینا شب ساعت هشت. بود فک کنم خلاصه پدر شوهرم و مادر شوهرمم کنارمون بود نامزدم دراز کشیده بود منم نشسته بودم مادر شوهرم حرف میزد نامزدم اصلا خجالتی نیس سرشو گذاشت روی پام منم موهاشو نوازش کردم و براش لبمو غنچه میکنم لبخند میزنم 🤦♀️🤦♀️🤦♀️ یهو به خودم امدم دیدم مادر شوهرم و پدر شوهرم مارو نگاه میکنن البته من خیلی