از ۱۵ تا پله پرت شدم پایین بیهوش شدم هیچی نفهمیدم وقتی بهوش اومدم خودمو تو آی سی یو دیدم تواین مدت فقط جسممو داشتم میدیدم
فقط یه چیزیو یادمه وقتی روحم بودم یه خانم همراهم بود خیلی چهرش روشن وشفاف بود و خیلییی مهربون و قد بلندهرجا میرفتم همراهم میومد درست یادم نیست جزئیاتو حتی بهم گفت بیا بریم سمت بالا گفتم اسمون گفت اره بیا بریم وقتی خواستم همراهش برم دیگه بهوش اومدمو اون خانمم ندیدم
وقتی بمیری حتی نمیفهمی مردی خیلی حس خوبیه که از جسمت رها بشی و ازاد