برادر منم به زور اگه وقت کنه و زنش بزاره ماهی یکبار بیاد سر بزنه به مامانم ،ولی همین مامانم براش میمیره
بیمارستان بره هرکار داشته باشه فقط من تازه منت هم میزاره سرم که محمد بچم گفته بیاد دنبالم ولی اون کار داره خودم گفتم نه،هرکار کنم نادیده هستم نمیخوام به قرآن تشکر یا چیزی فقط تو سرم نزنه
راستی منم مادر بزرگم همینطوریه همین اخلاق رو داره فقط به فکر خودشه اصلا هم نگران بچه هاشم نیست چه برسه به نحوهاش اما الان حدود پنج سال هست تقریبا یکمی آدم شده اونم بخاطر عموم که رفته دختر خواهر مادر بزرگمو گرفته الان جرعت نداره بدون عروسش آب بخوره از وقتی که زن عموم شده دیگه راحت زندگی می کنم منی که نحوشم خدا خیرش بده چون جلوی مادر بزرگم وای میسته و عموم تشویقش میکنه
چقدر خوب عزیزم ما برادارا و خواهرا بیشتر میکوبند و ادم بده میکنندمون خیلی خاله زنک هستند الان یکیشون دقیقا دیوارب دیوارماست الان فهمیده ک باباش نیست رفته قشنگ ترکونده برا شوهرم نمیدونم تو ک هشت ماه هروز با زنو بچت مسافرت بودی ن بابا داشتی ن مامان الان چ دشمنی باشوهر بدبخت من داری توک وضعت خیلی خوبه بقول خودتون ماشین غراصه شوهرم ک شبا روشن میشه اسایش بچهاتون میریزه بهم دیگه چی ازجونمون میخاین
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
49 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
