دختر دوم خواهر شوهرم بدنیا اومده،من تا حالا هیچ مشکلی حداقل علنی با خانواده شوهرم نداشتم،خیلی وقتا بی محلی و اذیت کردن ولی اکثرا من ندید گرفتم.هیچ وقت هم شوهرم پشتم رو نگرفته ولی گاهی پیشش گله میکردم.خلاصه چون پدرش مریضه هفته ای چند روز میره کاراشو میکنه،یه شب که رفته بود ،اومد گفت بچه فلانی بدنیا اومد.اسمشو گفت و یکم تعریف کرد ولی اصلا به من نگفت که بیا بریم ببینیمش.چون پدرش مریضه من پیش خودم گفتم شاید نخوان وقتی اونجاست بریم .دوشنبه بدنیا اومده.خلاصه من امروز گفتم کی میرید کادو بدیم.میگه من دیدم دیگه،میگم خب اتفاقی اونجا بودی دیدیش باهم بریم کادو بدیم،جناب میگه کادوشو دادم دیگه همون روز!میگم مگه تو زن نداری که تنها میری دیدن نوزاد.