من دهه شصتی ام.۴۰ سالمه.سه تا بچه دارم.دختر بزرگم دانشجوئه و.پسرم پنج سالشه.خودم شغلم مددکار اجتماعیه.سروکارم با کودکان بی سرپرسته.. به لطف خدا زندگی آرومی دارم.اما از نظر مالی، مثل بیشتر مردم تو مضیغه ایم.به زور و زحمت میرسونیم....همسرم به امید خدا دو سال دیگه بازنشسته میشه.. سن چهل سالگی خیلی برام عجیبیه...دیگه مثل سابق برام مهم نیست مردم راجع بهم چه نظری دارند..کم حرف شدم...از اینکه همه جا سنم رو بپرسن حساس نیستم..بنظرم تو سن چهل سالگی ادما به یه تعادل میرسن و زندگیشون به نقطه ی ثابتی میرسه و تو کارشون پخته تر وجدی تر میشن ..از نظر من سن چهل سالگی مثل ساعت ۴ بعد از ظهر می مونه...برا یه سری کارا دیره ، و برای یه سری کارا هم زود....اما خب گاهی دلگیره..حتی بدون دلیل دلت از زمین و زمان میگیره..
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
توصیف قشنگی کردی عزیزم🌹من که زندگیم کلا سبکش عوض شد از دنیا و عالم و آدم کناره گرفتم و در دنیای خودم غرقم...از کسی یا نظری نمیترسم ..چیزهایی که برام ازار دهنده بود تا سالها الان دیگه اهمیتی نداره..به کوتاهی زندگی پی بردم پرم از حسرت ولی امید هم هنوز در من زنده ست