میده ب خدا
من قبل اینکه با پسرعمم دوست بشم با ی اقایی دوس بودم ک خب بیشتر از ی ماه نبود ب خدا
اینم بگم واسه سرگرمی میخواستمش ک فقط روزا حرف بزنم باهاش حوصلم سر نمیرفت
بعدش ک خواستم با پسرعمم دوست شم و نامزد کنم باهاش
ب اون گفتم دوستت ندارم و...یکی دیگه رو دوستت دارم باید بهم بزنیم و اینا زیادی گفت نرو
بعدش ک دید جدیم گفتم حلالم میکنی گفت ن منم چیزی نگفتم
بعد از اینکه سه ماه از رابطم با پسرعمم گذشت هر روز دعوا میکردیم و من هر روز ارزوی مرگ میکردم
و فهمیدم کارما زده تو کمرم تاوان دل شکسته ی اونه
الانم اگه پیداش کنم مطمئن باش ازش حلالیت میکردم و ب ماشم میوفتم تا فقط ارزوی خوشبختی کنه برام
و اینکه شما قضاوتم نکن
من واقعا پسرعممو دوس داشتم و اون اقارو نه