لطفا وقت بذارین بخونین نظر بدین ک حالم بده
رابطه ما خیلی جدی بود خیلی زیاد
ولی خب بااینکه شرایط مالیش بد نبود زیاد ولی سره گرونیا از آینده ترسیده بود
این اواخر همش بحث داشتیم مخصوصا بعد تولدم
تولدم هیچ کاری برام نکرد هیچی فقط تبریک و ی کیلیپ چک داشت پاس کرده بود ولی خب درحد ی گل و کیک ازش برمیومد اصلا اون هیچی فقط میومد پیشم
و اینکه من کنکوریم و این بحثا ک همش هم از طرف خودم بود نمیذاشت درس بخونم ولی خب منم مریض نبودم ک ناراحت میشدم ک بحث مینداختم دیگه
آدم با محبتی نبود مثلا من براش متن عاشقانه میفرستادم یا دوستت دارم بهش میگفتم استوری میذاشتم بهش میگفتم منم خیلی دوسدارم اون از اینکارا برام کنه یا خودم میگفتم برام گل بخر اون کل محبتش عشقم ته جمله بود یعنی ته تهش یا ی مناسبتی میشد ی متنی میفرستاد
و اینکه من نمیخوام از خودم تعریف کنم ولی خوبه قیافم خانوادم تحصیل کرده و آبرومندن و ما تو شهر بزرگ زندگی میکنیم اونا تو روستا من خیلی عزیزای با فرهنگی تو روستا دیدم ولی اینا بی فرهنگ بودن مثلا ی چیزی برای من کادو بود مصرفش میکردن خانوادش
و اینکه عقد بوده جدا شده سره خیانت ۱۱ سال ازم بزرگتره و واقعا چهره خوبی نداره قدشم ازم کوتاه تره اون موقع بچه بودم نمیدونم چیشد من دوست شدم آخه
و اینکه ما در حالت نرمال هم بهم نمیرسیدیم چون مطمئنم خانوادم نمیذاشتن
ولی درکل پسر خوش اخلاق و بادرکی بود حالا ایراداشو گفتم ولی اخلاقش درحالت کلی خوب بود
بچه ها باهام حرف بزنین ی وقت نرم باز پیام بدم الان کلی پیام دادم و خداحافظی و بلاک از طرفی کنکور دارم این مدت باقی مونده باید با تمرکز بخونم خیلی عقبم از این طرفم میدونم ی ضربه روحی بزرگ برام میشه