طنجه دریا به دریا
یک چهره کاریزماتیک دارد مثل سیاست مدارها،بیشتر میتواند وزیر امور خارجه باشد یا نماینده سازمان ملل،از آن چهره هایی دارد که میشود به آن اعتماد کرد وقتی چنین چهره ای داشته باشی و زبان بدنت هم فریاد بزند که چقدر به کارت ایمان داری دیگران بی برو برگرد به تو اعتماد می کنند،همچنان که در این ظهر بهاری طنجه من به این نتیجه میرسم که هیچ نهاری نمیتواند لذیذتر از نهار حسن آقا باشد،توی یخچال حسن آقا انواع ماهی ها هست همه شان تر و تازه اند،آنقدر که میشود خام خام خوردشان،من ماهی تن سفارش میدهم،حسن آقا یک تکه ماهی برمیدارد و در همین فاصله از من میپرسد که کجایی هستم،میگویم ایرانی
ماهی را رها میکند و دستش را دراز میکند به سویم که دست بدهد و میگوید سلام علیکم، الله اکبر.
این عادت بسیاری از مسلمان ها در جهان است که وقتی میفهمند مسلمان هستی الله اکبر میگویند،پاسخ حسن آقا را به شیوه خودش میدهم،حسن آقا تکه ماهی رها شده در یخچال را کنار میگذارد و یک تکه بزرگتر انتخاب میکند رویش نمک و فلفل فراوان می پاشد و کمی سبزی مخصوص رویش میریزد،آن را لای یک توری سیمی میگذارد و توری را میگذارد روی زغال های گداخته ای که روی منقل است،آن را لحظه به لحظه از این رو به آن رو می کند می ایستم کنارش و حرکات عجیب دستش را نگاه میکنم که چگونه با مهارت همه گوشه و کنار های تکه ماهی را روی آتش کباب میکند،هرچقدر پیش تر میرود آب از لب و لوچه من بیشتر آویزان میشود،عطر ماهی تن همه جارا پر میکند و بوی دود و ماهی در نسیم خنکی که می وزد هر رهگذری را جلب میکند،اگر روزی به بهشت بروم تصور میکنم صحنه مشابهی را ببینم،آنجا ترجیح میدهم به جای جوی عسل رودخانه ای باشد که در آن ماهی های تن شنا میکنند و یه جای آنکه با حوریان بهشتی محشور شوم،ترجیح میدهم همسایه حسن آقا باشم،مشروط بر آنکه آتش روشن کردن در فضای بهشت ممنوع نباشد،در غیر این صورت شاید مجبور باشم برای خوردن کباب ماهی به جهنم بروم که منقل و آتش در آنجا همیشه به راه است.