می د ونی الان مشکل شما مرد سالاری نیست ،اینه که توی یک خونه هستید،همین باعث میشه رفت و آمد خواه نا خواه بیشتر باشه
اصلا ایرادی نداره شما با اونا رفت و آمد کنی و...به خصوص اگه خوب و مهربانند ،ولی همیشه یک حریم واسه خودت و زندگیت تعریف کن که بیشتر از اون کسی نتونه بهت نزدیک بشه یا خیلی صمیمی بشه که بعد علاوه بر توقعات بی جا ،حریم ها شکسته بشه
شمایی که با خانواده شوهر داری زندگی می کنی باید خیلی حرکاتت رو سنجیده تر انجام بدی
مثلا همین که بد عادتشون نکنی، رفت و آمدتون حساب کتاب داشته باشه ،یک کم از فاز فداکاری خارج شو و به خودت اهمیت بده ،همه چی درست میشه
من خودم یک همسایه داریم که صاحب خونه مون هم هست ،دو سال اول من می رفتم ،اون می اومد،به هم کمک می کردیم ،دیگه خییئلی،پیرزنه،دخترش عروس شد ،موند با شوهر و دو تا پسر مجردش، یکبار اونجا بودم ،پسرش گفت شادی خانم بیزحمت یک فکری برای غذاهای مامانم بکنید ،منظور دستپخت مامانش رو دوست نداره،منو میگی دهنم باز موند،گفتم نگا ،ای دل غافل اینا منو به چشم خدمتکار خونه شون می بینند ،بعد اون شاید حاج خانم رو اگه دو بار یا سه بار دیده باشم
دلخوری هم نداریم از هم ،کرونا که اومد شد بهانه ی من که دیگه قدم نذارم خونه شون
آدم کاری نمی کنه که خودش رو بی عزت کنه
من رو حساب اینکه پیرزنه گناه داره،اینا یک جور دیگه برداشت کرده بودند ،به شوهرم گفتم ،گفت اصلا من راضی نیستم تو بری اونجا با اون دو تا نره غول ،منم از خدا خواسته
اصلا هر کار نمی خوام بکنم ،مز ندازم تو دهن شوهرم که بگه راضی نیستم که منم تبرئه باشم اون دنیا