26 سالمه یه تجربه خیلی تلخ نامزدی داشتم که همه چیزمو نابود کرد و همه باور هامو ازم گرفت
واااا پناه بر خدا .اینجوری که تو نوشتی گفتم ۴۰ سالته دور از جون یه پاتم میلنگه .نامزدی ناموفق داشتی که داشتی مردم طلاق میگیرن با دو تا بچه میرن ازدواج میکنن .چرا انقدر نا امیدی خودتو جمع کن دختر
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
عزیزم درست دو هفته بعد از قرار عقدم نامزدنامردم به حرف باباش دختر دلخواه اونو گرفت. بد جوری ه ...
اهان. چه بد. اخه دیدم شکایت و شکایت کشی شده و ترس از زندان داشتی...
شب ها وقتی دستان کوچکت را در دستانم قرار میدهی و با نوازش مادرانه انگشتانم به خواب میروی،با خودم فکر میکنم...دیگر چه کسی در طول عمرت انقدر عاشقانه و بدون چشم داشت برای آرامشت تلاش میکند... بعد از این روزهای کودکی، دیگر چه کسی توی خواب محو تماشایت میشود و به رویت لبخند میزند تا آسوده بخوابی؟و من چقدر دیر میفهمم عظمت عشق مادرم را. و تو هیچ وقت نمیفهمی! هیچ وقت حجم احساس مرا درک نخواهی کرد! تو دختر نیستی! تو هیچ وقت مادر نمیشوی
آخه قضیه من فرق میکنه عزیزم من جوری ویران شدم دیگه هیچ دستی نمیتونه منو جمع و جور کنه& ...
حیف که نمیتونم تلخترین تجربمو برات تعریف کنم چون از سرزنش شدن و قضاوت میترسم.من تونستم خودمو جمع کنم پس تو هم میتونی .بخدا شعار نیست من سال ۹۴پودر شدم توسط یه پسر اما باز خودمو جمع کردم.