ولی میگم آقا عجب فانتزیایی داشت. شوهرش از مادرم مهربون تر بود. میرفت سه روز سه روز خونه مادرشوهر میخوابید . با اینکه تو نامزدی باردار شده بود مادرشوهره نازشو میکشید. اونم مادر شوهر با اصالت ترک که اگه عروسو نکشه خودشو میکشه بس که به این مساله حساسن(میدونم اغراق کردم). یا جاریش مثل یه خواهر دلسوز بود و میگف ناراحت شدی که مادرشوهر گفت بچت پسره ،ناراحت نباس اون منظوری نداره. یا مادر شوهره بعد از گفتم اینکه ایشالا پسردار بشین اومده ازش دلجویی کرده. یا زنداداشش به خاطر مرگ شوهر این چشاش سرخ شده. یا برادرشوهر ماهیانه بهشون حقوق میداده. خیلی فانتزیاش آرامش بخش بود. خخخخخ
چقد فهمیده. منو مهمون دعوت کردن. بعد تو یه اتاق کوچیک جای خواب خودش و منو مینداخت نگهبانی منو میداد . تا صبحم سرفه میکرد و نمیذاشت بخوابم. حداقل نمیخواست منو تنها تو اتاق بذاره. خودشم حتما باید تو اتاق میموند که خدای نکرده من ونامزدم با هم تنها نشیم (عقد بودیم).
فقط اونوقت مادر شوهرش میگفت این دارو بخور باقی مانده سقط بیافته
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
57 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
