چرا نمیتونم بی تفاوت باشم

اسی من از وقتی که داستانتو تعریف کردی میام به تاپیکت سرمیزنم انشالا مشکل خواهرت حل بشه هرچه زودتر شوهرش ادم خوبی بشه واقعا سخته با اینجور ادم زندگی کردن خدا به خواهرت صبر بده .حالا چی شد تا الان نرفتی دیدنش؟ بچش چیه دختریاپسر ؟

الهیی واقعا سخته .بنده خدا دخترت چقدر خوشحال بوده که میخواد بچه ی خواهرتو ببینه با ذوق شوق منتظر دیدنش بوده انوقت دامادتون این رفتارارو میکنه خدابهش عقل بده .شماهم بهش توجه نکنید با پدر مادرتون برید اونوقت نمیتونه چیزی بگه  

سلام عزیزم خوبید 

اومدم بگم امضای معرکه ای دارید و میخوام بنویسم بزنم رو اینه اتاق خوابم حواسم باشه رفتار بهتری با بقیه داشته باشم

این تاپیک رو دیدم کلی غصه خوردم طفلی خواهرت کاش از اول محکمتر برخورد می کرد البته ما جاش نیستیم قضاوت کنیم خانواده داماد هم مقصر هستن مورد مشابه دیدم که خواهر داماد داماد رو به زبون گرفت و درست کرد رابطه ها رو 

از خواهرت خبر داری

مرتیکه زبون نفهم چرا اینجوری می کنه