بچه ها من تک دخترم ولی بنا بدلایلی با پدربزرگ و مادربزرگم بزرگ شدم . ...زندگیم خیلی غم انگیزه .😭😭😭...الان که ازواج کردم چون با مامان و بابام بزرگ نشدم اصلا سیاست ندارم نمیدونستم دروغ چیه ؟؟؟نمیدونستم قول زدن چیه؟؟؟الان که ازواج کردم دو سالی بود نزدیک خونه مادرشوهرنا هستیم همش کاراشو من میکردم یه دختر ۲۲ساله هم داره من خودم۲۸سالمه اون همش میخابید وقتی هم بیدار میشد غذاش باید حاضر بود ...تمام کارای مادرشوهرمو من میکردم با یه بچه دو ساله ....دانشگاه هم میرفتم ....یه روز اتفاقی گوشی دست پسرم بود من رفته بودم بیرون اومدم دیدم پسرم زده ضبط صداش ون گوش کردم دیدم دارن میخندن میگن مامان تو این و بگو ....من اینو بگم فردا بیاد پتوهامون و هم بشوره ....مامانش میگفت بزار بیاد اول من اینو میگم ....بعد تو بگووووو....خرش کنیم بشوره .....من 😭😭😭😭حالم خوب نبود باور کنین دو روز مریض شدم