منو همسرم اومدیم نوشهر بخاطر یه سفر کاری..کارش که تموم شد
برگشتنی گفتیم بریم یه جا نهار بخوریم..رفتیم جنگل سی سنگان
نهار خوردیم یه نیم ساعت چرت زدیم...شوهرم ماشینشو شست..
هندونه خوردیم...و خلاصه گفتم یه دسشویی بریم و بعد راه بیوفتیم
همسرم گفت وایسا منم بیام..من گفتم نه بمون کنار وسیله ها...
نزدیک دسشویی دیدم یه ماشین مشکی که شاسی بود
و دقیق یادم نیس مدلشو اهنگ گذاشته بود صدای زیاد و چندتا پسر بودن
من چون میدونستم ممکنه همسرم از پشت ببینه و سوع تفاهم بشه اصلااا نگاهشون نکردم...اونم از قبل دیده بودم چون خیلی صدای اهنگو زیاد کرده بودن توجهمو قبلا جلب کرده بودن
باقیشو پست بعد مینویسم صبر کنید