ما از اول عید تا الان تقریبا هرشب خونه پدر شوهریم که اون دوتا خاهرشوهرمم هستن که من ب یکیشون الرزی دارم هروقت باشه ناخوداگاه اخم میکنمو اصن ی وعضی لبته بخاطر اینکه احساس میکنم کم محلی میکنه بهم امروزم تا غروب اونجا بودیم بعد که اونا اومدن من ب همسری گفتم پاشیم بعد دیگه مامانش اومد اصرار اصرار برین دوراتونو بزنین بیاین باباشم دیگه بدتر که زود بیان بعد اومدیم تو ماشین شوهرم گفت حرکت جالبی نبود و قهر کرد اومدیم خونه باباش ز زد من گفتم بریم گفت نه اصلن میخای بیای اونجا اخم کنی حرف نزنی زشته گفتم خاهرت اینطوریه گفت خب حالا اون نریم بهتره الانم قهریم بعد دوس دارم ی چیزی بگم فردا که اون متهم باشه نه من