بعد از 3سال با عشق سابقم که ولم کردحرف زدم و جلو همه صداش زدم یعنی اشتباه کردم + داستان؟

مرسی عزیزم ممنون از دعای قشنگت

ببخشید عزیزم اصلا نمی تونم این کار و کنم یه وقت یکی بر می داره یا کسی اشنا در میاد اینجا ابرو ریزی می شه 

فقط در این حد بگم شب قبل اینکه بره مسافرت همش داشت قربون صدقم می رفت اهنگ یه حلقه طلایی معین تو ماشین گذاشته بود و با صدای بلند می خوندش و خودش همش می خندید و شوخی می کرد و ... حتی چند روز بود می خواست بره مسافرت و منتظر بود اول با هم بریم بیرون و منو ببینه بعد برای 15 روز بره سفر همون شب رفت مسافرت و فرداش ما خانوادشونو دعوت کرده بودیم واسه شام گفتن میایم کلی تدارک دیدیم و خرید و ... حتی به بابام زنگ زدن گفتن بیا دنبالمون اخه باباش رانندگی نمی کنه واینم نبود که بیارتشون بابام رفت نصفه راه برگشته بود زنگ زده بودن نمی تونیم بیایم مهمون اومده و بیچاره بابام برگشته بود اینم بگم فاصله خونشون تا خونه ما 45 دقیقه راهه دیگه ما خیلی بهمون برخورد معلوم بود نخواستن بیان بعد امیر متوجه شد زنگ زد گفت بابام اینا اومدن منم جریان و بهش گفتم گفت بزار برگردم تهران دارم براشون منم التماسش کردم که ول کن و این حرفا ولی دیگه نمی دونم چرا بهم زنگ نمی زد پیام می دادم امروز اون فرداش جواب می داد اونم در حد یه کلمه بعد دوباره غیبش می زد دیگه منم یه هفته پیام ندادم بعد از یه هفته دیدم ظهر پیام داده ب بی معرفت یه حالی ازم نمی پرسی منم جواب ندادم دوباره پیام داد

خوبی سارگل من و ... منم گذاشتم ساعت 2 نصفه شب دیدم آنلاینه جواب دادم که ممنون که یاد من افتادی گفت من کی پیام دادم تو الان جواب می دی گفتم گوشی پیشم نبود گفت می دونی دلم هزار راه رفت چقد نگران شدم که این چرا جواب نداد گفتم باشه منم باور کردم که نگرانم شدی و دلت برام تنگ شده دیگه غر زد که چرا جواب ندادی اومده بودم محلتون ببینمت گفتم مهمون داشتیم گوشیم هم پیشم نبود و ... گفتم خونه ای گفت نه گفتم چرا گفت با خانوادم بحثم شد سارگل الان هم تو کارخونه خوابیدم گفتم چرا گفت بماند گفتم سر ایننکه نیومدن خونه ما گفت اره و ... گفتم پاشو برو خونه امیر گفت نمی رم گفتم فردا بیا ببینمت گفت صبح تا رسیدم خونه حساب همشونو رسیدم خیلی ناراحت بودم و ... این خانواده من تا منو نکشن راحت نمی شن نمی دونم چی شد یهو دیدم تو محلتونم  بهت نیاز داشتم بهت کلی پیام دادم ولی جواب ندادی سارگل حالم خیلی بده منم بهش گفتم بیا فردا ببینمت گفت نمیام بعد هم ته حرفاش گفت سارگل چند روز پیام نده بهم ببینم می تونم با خودم کنار بیام دیگه بعد سه روز پیام دادم التماس کردم جواب بده جواب نمی داد بعدش گفت سارگل من می خوام یه چند ماه تنها باشم من زخمیم من مشکل دارم و .... چند جمله نوشت منم گفتم من بدون تو نمی تونم که دیگه باهام دعوا کرد من گریه می کردم التماس می کردم بعدش باهام دعوا کرد می گفت راحتم بزار با این حرفات آزارم نده و ... بزار به درد و بدبختی خودم بسوزم و ...

چه اتفاقی می خواد بیافته بعد این همه سال می خوام تلاشمو بکنم رفتارم باهاش عادی بشه دیگه بی محلی و ... بزارم کنار گذشته رو فراموش کنم اونم بشه مثل بقیه برام ولی هرگز نمی بخشمش اینو می دونم چون بی دلیل ولم کرد هر چی گفتم نگفت چرا ولم کرد یه چیزایی گفت حس کردم داره بهونه میاره حق نداشت منو عاشق خودش کنه بعد منو بزاره کنار خودشم می دونست من مثل دخترای دیگه نیستم به خاطر پول و ... بخوامش چون می دونه شرایط منو به قول خودش که بارها همه جا گفته که سارگل و خانوادش کجا ما کجا خلاصه بد کرد با من خیلی می دونست چقدر سخت بود برام جدایی ازش

جدایی ازش داغونم کرد من تا قبل اینکه با این باشم همه می گفتن تو زیر بیست سال بهت می خوره چقدر خوب موندی ولی این کاری کرد که کل فامیل منو می دیدن شوکه می شدن عمم همش زنگ می زد می گفت عمه چرا مثل قبل نیستی چرا انقدر شکسته شدی مشکلی داری به من بگو خیلی تلاش کردم تا دوباره خوب شدم

کسی نمی دونسته با همیم ولی همیشه فکر می کنن ما با همیم