رفتارهای غیرعادی شوهرم خودش یه وقتایی باعث دعوا و تنش شده...مثلا پدرشوهرم بخاطر رفتارهای دامادشون خیلی ناراحت بود و یکدفعه سکته کرد و راهی بیمارستان شد شوهرم هم از عصبانیت با دامادشون درگیر شد و مادرشوهرم هرچی فحش بود به من داد و گفت زنت بهت یاد میده با ما دعوا کنی برو جلوی زنت رو بگیر....ازین مدل رفتارهاش زیاد دیدم و لی بعد از یه مدت گذشت کردم و رفتم خونه شون....الان دیگه خسته شدم وقتی چند تا ازفامیلام توی این چند ماه فوت شدند و هیچ تسلیت نگفت و بجاش پشت سرم به پسرش حرف میزنه دیگه خسته شدم و نمیخام هیچوقت ببینمش جتی دوست ندارم پسرم بره ...ولی پسرم مهمونی رفتن رو دوست داره و از طرفی میگه توروخدا مامان تو هم با من بیا
نمیدونم
حرف پسرش رو هم گوش نمیده و براش ارزش قائل نیست و بهش میگه تو احمقی ...ولی نمیدونم چجوریه همه کارهاش رو به پسرش میگه انجام بده براش و پسرش هم مطیعه ...حتی وقتی میخان برن شهرستان فقط به شوهر من میگه ببره اونارو و این به هر قمیتی باشه میبره و حتی وقتی من نمیرم میبره و احساس وظیفه میکنه که چون پیر هستند و براشون سخت میشه میبره اونها رو
شاید مشکل اصلی شوهر منه که درک درستی از تاهل و تعهد نداره و من باید از دست رفتارهای بد اون زن اذیت بشم):
هیچ راهی ندارم فقط خدا باید کمکم کنه ...نباید روحیه ام رو ببازم بخاطر پسرم
من
واقعا دلم می‌شکنه ،مادرشوهرم عصبی ومریضن و همیشه کتکم میزنه،همچین منو دحترمو سیلی میزنه ک لال میشیم ،دخترم گریه میکنه منم فقط دستمو میزارم روگونم واشک میریزم دلم شکسته واقعا ،
خسته شدم خیلی بد میزنه آخه،فحشای زشت میده فقط واگزارش میکنم ب خدا
