هر کاری میخواد میکنم
فلان جا نرو نمیرم با فلانی نگرد باشه خونه ی دوستات نرو باشه
به خاطر حساسیت های شوهرم تو اروپا روسری سر میکنم لباس هام دو سه سایز گشاده
در عوض مادرش تا میتونه به شوهرم دروغ میگه که گیر نده بهشون سرش و شیره می ماله
خواهر شوهرم رفته تو فروشگاه کار میکنه چون میدونن شوهرم گیر میده دروغی بهش گفتن تو کال سنتر کار میکنه
وقتی به شوهرم گفتم اولش حالش گرفته شد بعد میگه اینا اینجا دنیا اومدن مشکلی نداره ولی چون تو بعدا اومدی ایراد دازه تو فروشگاه کار کنی
در کل زورش به من بدبخت میرسه
نمیشه هم مقاومت کرد به جنگ و دعوا کشیده میشه
نمیدونم چی کنم خسته شدم
همیشه هم طرفدار خانوادشه
یا وقتی پشت تلفن به مامانش میگه جانم یا خواهرش و میبینه ماچ میکنه آتیش میگیرم
میگم اینا آدم حسابش نمیکنن حرفش و گوش نمیدن یا ازش قایمکی کار انجام میدن اینم جونش براشون در میاد
ولی من که سه ساله بیچاره شدم تو دستش به من میگه بزرگترین دشمنت منم
یا میگه بخاطر تو خونه نمیام شبا فقط برا خواب میام خونه
...