سلام
من خانواده دایی بابام خیلی ناتو و عوضین
یه دختر دارن کسی نمیگیرتش یه جوریه دختره
اومدن به ما گفتن این دختر ما رو بگیرین واسه پسرتون
ما هم عیب و ایراد دختره رو میدونستیم
نگرفتیم یعنی نمیگفتیم نمیگیریما ولی نرفتیم و داداشم ازدواج کرد
چند وقت پیش برای من خاستگار اومد صاحبکار دایی این دختره
اینا چه شیطان بازی هایی که در نیاوردن
از اون طرف به پسره میگفتن نگیر دختره فلان بهمانه
یعنی من
از اینور به ما می اومدن میگفتن یه وقت ندین اینجوریه اونجوریه
البته من به اون خاستگار گفتم نه دلیلم هم چیز دیگه بود
من گفتن نه پدر این دختره همون روز رفت خونه خاستگار من شام خورد و گفت چرا رفتین خاستگاری اون بیاین من دختر بدم بهتون
اونام میخواستن منو اذیت کنن اومدن خاستگاری این
ولی سر پول و این چیزا به توافق نرسیدن
الان این دخترع نامزد کرده با یکی دیگه
نامزدی دعوت کردن برم یا نع؟
با وجود اینهمه دشمنی برم؟
نرم فکر نکن حسودی میکنم
تحمل دیدنشونو ندارم