2733
2739
عنوان

اونایی که طلاق عاطفی گرفتن

| مشاهده متن کامل بحث + 1127 بازدید | 55 پست
ببخشید میپرسم  با عشق ازدواج کردین؟

سنتي بود عزيزم

ولي ب اين چيزا ربطي نداره

ادم بايد با ادمش ازدواج كنه

من سنتي ازدواج كردم زندگيم اينه

خواهرم با عشق ازدواج كرد داره طلاق ميگيره

جانيارم ديگه همونكه گزارشمو زدين تركونوندينم نميبخشمتون 😖
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



ما9 ماهه نه حرف میزنیم نه جایی باهم میریم نه با خانواده هم رابطه داریه باهم رابطه داریم

باعشق ازدواج کردم ولی همه زندگیش مادر و خواهرشن همیشه سر اونا بامن دعوا کرده اذیتم کرده چون پدر نداره همه بار اوتا رو به دوش کشیده

خدا ذلیل کنه مادرشوهرم و با یه دروغ زندگی مو به اینجا رسوند بخاطر بچه ها داریم همو تحمل میکنیم ولی دوسش دارم دعا میکنم زندگیمون دوباره ساخته بشه دلم خیلی براش تنگ شده خونه نمیمونه شده خانه بدوش موقع خواب میاد فقط 

خدا ازت نگذره زنیکه ی بد ذات فتنه گر عوضی

شوهرم آدم با شخصیتیه اهل خیانت هم نیست فقط لجباز و کینه ایه

2731
کلا خیلی وقته محبتی بینمون نیست‌. دیشب بهش گفتم شب عید بریم خونه داداشم امروز زنگید گفت نه و ی برنان ...

تهديدش نكن

خنثي باش 

وقتي ميبيني نمياد خودت برنامه ريزي كن برو خونه داداشت مادرت خواهرت

منتظرش نباش

جانيارم ديگه همونكه گزارشمو زدين تركونوندينم نميبخشمتون 😖
به خونوادش بگو با زبون خوش که مثلا بچه ها باباشونو نمیبینن گناه دارن واین حرفا.. شاید ولش کنن

دخترم ١٣ ماهشه

اتقاقا همين امشب حرف شد ب مادرشوهرم سربسته گفتم

بابا اونا اصلا براشون مهم نيس

جانيارم ديگه همونكه گزارشمو زدين تركونوندينم نميبخشمتون 😖
تهديدش نكن خنثي باش  وقتي ميبيني نمياد خودت برنامه ريزي كن برو خونه داداشت مادرت خواهرت منتظ ...

از همشون دورم. داره دو سال میشه که خونه داداشم نرفتم. اونا هیچی از وضعیت من نمیدونن. 

2740
ما9 ماهه نه حرف میزنیم نه جایی باهم میریم نه با خانواده هم رابطه داریه باهم رابطه داریم باعشق ازدوا ...

ما هم مثلا با عشق بود. با وجود مخالفتهای دو طرفه. ولی عشقی نداشت هوس بود. همون دو ماه بعد از عقدمون خود واقعیشو نشون داد. 


ما هم مثلا با عشق بود. با وجود مخالفتهای دو طرفه. ولی عشقی نداشت هوس بود. همون دو ماه بعد از عقدمون ...

بابای من چون باهاش تو یه اداره کار میکرد هم مخالف بود نه از نظر شخصیتی از نظر افکاری میگفت روشن فکر نیس ولی من قبول نکردم ودارم بدجوری تاوان شو میدم 

بابای من چون باهاش تو یه اداره کار میکرد هم مخالف بود نه از نظر شخصیتی از نظر افکاری میگفت روشن فکر ...

من که حالم از حماقتهای خودم بد میشه. اصلا چشمام انگار کور بودنو گوشام کر و زبونم لال

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687