بیاید از نحوه اشنایی با عشق یاهمسرتون بگین!

مامانامون باهم همکاربودن.قبل من چندین  جارفته بودن ولی نپسندیده رود.تامیان خونه ما ومنومیبینه ومیپسنده

اوهوم☺️

فدات عزیزم همچنین

تو تاپیکام هست عزیزم دوست داشتی بخون.من دوست ندارم یادش بیوفتم

ببخشید شما اینجوری گفتی من کنجکاو شدم رفتم تو صفحت...اول اینکه برات خوشحالم واسه همسر با شعوری که داری...میخواستم بپرسم دخترت خوبه الان؟ ینی میگفتی تاثیر زنعموشو...گفته بودی اخلاق بچه هات تغییر کردو...

اره گلم خوب شده الحمدالله

ممنونم از خبرگیریتون

به مرحله ای رسیده بودم که شب روزم گریه بود تو کشور غریب

همسایه بالاییمون یک خانم پیر مهربون و شیعه هست پایین آپارتمان منو دید و علت نگرانی مو پرسید براش توضیح دادم دعا خوند و دستشو رو سر دخترم کشید...

به جایی رسوند من  و این بشر که خودم از خودم خجالت میکشم

خدا همه رو به راه راست هدایت کنه

عجب حکایتی...پس خدا خیلی دوستت داره ...خدا خیرش بده همسایتونو...برام خیلی جالبه که یکی مثل جاری شما تو زندگیتون وجود داره که خیلی خاصو عجیبه و منفیه انرژیش...ولی خدا یکیو هم تو زندگیت و همسایتون قرار داده که انرژیش مثبته و دل مهربونی داره...واقعا خدا بزرگه...

خدا خیلی مهربونه‌ ..سرمو کردم سمت آسمون گفتم خدا خودت کمکم کن...جلو آپارتمان یک فضای سبز کوچیکه ..اونجا خانمه رو اولین بار دیدم گفت تازه اومدیم به این آپارتمان...تو این کشورها یک هم مذهب ببینی و همزبون خیلی خو شحال میشی...اره خدا خودش درمان دخترم رو در مسیرم قرار داد

قضیه جاریم هممونو اذیت میکنه 

خانواده شوهرم خیلی اذیت هستن

خواهرشوهرام خیلی اذیتن 

عزیززم خیلی برات خوشحالم...میشه یه سوال بپرسم...نگاه کن من دانشجوی سال آخر دوره دکتری هستم...رشتمم علوم پایست...دانشگامم خوبه...همهههه دوستامم میخوان برن خارج از کشور واسه پست دکتری یا کارو... ولی متاسفانه من هیچ تمایلی ندارم به اینکه کشورمو ترک کنم اصلا دلم نیست...همه برای آدم تصمیم میگیرن میگن این مملکت اله بله...حروم میشی پشیمون میشی ...من از درس خوندن خسته شدم تازه 6 ماهه عروسی کردم میخوام به زندگیم برسم به شوهرم بچه های آیندم...حالا با این تفاسیر شما که تحصیلکرده هستین و خارج از کشور زندگی میکنید نیام پشیمون میشم؟ من همیشه میگم خوش به حال اونایی که تکلیفشون با خودشون مشخصه و راه خارج و در پیش میگیرن ولی بابا اخه همه که نمیتونن برن...من دوست ندارم خارجوووو در حد مسافرت خارج از کشور یا سمینارهای خارجی ...بیشتر از اینو دوست ندارم ...من مملکت خودمو با همه عیباش دوست دارم...شوهرمم از من وطن پرست تره 😆😆نمیدونم نظر شما چیه؟

گلم شارلوت جان منم عین شما بودم

شوهرم استاد دانشگاه بود خودمم کارمند

خانواده شوهرم آمریکا بودن و شرایط کانادا برا ما جور شد یه جوری که از طرف یکی از اقوام نزدیک شوهرم که ساکن کانادا بودن کار ما جور شد..شوهرم هیچ وقت راضی نبود هنوزم حسرت  زندگی تو وطن رو دارم

تربیت بچه اینجا سخته بالاخره هر کی اعتقاداتی داره آدم اگه موقعیت کاری و احترام تو کشور خودش داشته باشه یه جورایی برگ برنده دستشه تا این که با تحصیلات بالا بخواد دوباره شروع کنه که وقت و انرژی زیادی میبره

شوهرم کاملا یک دوره افسردگی رو گذروند

خواسته هر کسی از زندگی متفاوته

باور میکنین اگه اینحا همین فروشگاه های ایرانی و رستورانهای ایرانی نبودن من دق میکردم

بازم امکاناتی اینجا هست که با ایران قابل مقایسه نیست و حقوق شهروندی در حدی که تصورش هم تو ایران سخته و اصلا رعایت نمیشه

بازم هر شخصی در نهایت خودش باید با توجه به خواسته هاش از زندگی سبک سنگین کنه

البته بگم دلیل اصلی رفتن شوهرم خانوادش و اصرارهای مادرش بود

عزیزم ممنونم ازت که برام وقت گذاشتی و صادقانه تجربتو در اختیارم گذاشتی...خیلی کمکم کردی...چقدر خوبه که خانومهای اصیلی مثل شما تو این سایت هستند...حالا درسم که تموم بشه تا حد امکان میخوام برنامه ریزی کنم برای موندن داخل کشور...خوشنویسی مو ادامه بدم...شما دلیل کافی واسه رفتنو داشتین من اگه بخوام برم صفر تا صد کارها با خودمه منظورم اینه که نه خانواده ای اون طرف وجود داره ...نه شوهرم تو فاز رفتنه...نه خودم بهش رسیدم...

بازم ممنونم ازت ان شالله کنار خانوادت همیشه شاااد باشی❤❤

استارتر تو هم مرسی که زمینه این گفتگو را فراهم آوردی 😊😊😊

ممنون عزیزم نظر لطفتونه

شما خانم باشخصیت و تحصیلکرده و هنرمندی هستین انشالله موفق باشین