مادر شوهر من ب من تاحالا خوبی ای نکرده
هرچی کرده بدی بوده و تیکه و زخم زبون
فقط اون اولا ک هنوز نامزد نکرده بودیم انگار طلاهاشو فروخته لوده ک پسرش خونه بگیره
وقتی ۳ بار پشت سرهم دختر آوردم با همه طعنه هایی ک اطرافیانم بهم زدن ایشون حامی من بود ومیگفت دختر خیلی هم خوبه....همیشه میگفت من ی دختر داشتم حالا دخترای تو ام دخترامن
مادرشوهرمنم رفت وماروتنهاگذاشت البته نه یهویی دوسال دردکشیدوباسرطان مبارزه کرد.عاشق پسرم وشوهرم بودمنم خیلی دوست داشت کلی انرژی مثبت داشت واسه همه واقعابارفتنش زندگی همه بچه هاش ازرنگ وبوخالی شدبعدازچهارسال هنوزجای خالیش حس میشه
مادر شوهرم اینا رفتن مشهد برام سوغاتی اورد یه تی شرت
یا اینکه وقتی نذر هلیم داشتیم برنجمو پخت برا مهمونا چای براشون ریخت دیگه البته منم هر وقت میرم خونش کار میکنم
یا اینکه هر شب میریم هونشون شب نشینی اون برامون چاییی و میوه میاره
منم همیشه براش,وسایل فریزی براش میبرم مثل لوبیا ی فریزری یا بامیه خارج از فصل یا......
حالا شما که نمیشناسی فکر کنم غیبت محسوب نشه.
بخدا دخترش 105کیلوه با قد 158 اونوقت دامادشون قد 180 وزن نهایت 80 خوش تیپ خوشگل پاااک مومن.اونوقت میگه حیف شده دخترم.بقران 100درجه دامادشون خوشگلتره.
شوهر من قیافش خوبه چاقم نیست شرایط تحصیلی خوبیم داره ولی منم خوشگلم قدم بلنده خانوادم از همه جهت بالاترشونن بازم فکر میکنه پسرش حیف شده.
برا خودشم میگه من زود تصمیم گرفتم کاش انقد زود ازدواج نمیکردم بعد 40 سال😕
کلا از هیچی راضی نیست
البته منم از مادرشوهرم وقتی ک بیماربودن وعمل کرده بودن بااینکه تازه عروس بودم واوایل دانشگاهم بود نزدیک ب یک ماه تو خونم پرستاری کردم داروهاشو میدادم حموم میبردم
بهترین حاهای تهران دکتر میبردمشون بااینکه ۵ تا پسرداشت....همیشه ازمهموناش وقتی زیاد بودن پذیرایی میکردم...ب دوتا از بچه هاش ک کوچیک بودن درس میدادم...وسالی چند بار مسافرت میرفت مسولیت خونع وبچه هاشون بامن بود....چون عروس اول بودم بعدازاینکه برادرشوهرم ازدواج کردن تو عروسیشون انقد کار کردم ک بچه ام سقط شد....البته بغیراز سقط اولم ک عرض کردم....
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
56 ثانیه پیش
58 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
